کانون توحید چهاربرج مسجدالهادی |
![]() |
خانم سونیتا ویلیامز یک فضانورد هندی الاصل آمریکایی تبار است. او پس از بازگشت از آخرین سفر خود ۲۰۱۱/۰۹/۰۷ از ایستگاه فضایی ناسا به دین اسلام و مذهب برحق تشیع مشرف شد. دلیل این تصمیم را از این خانم سوال کردند. گفت : در مدت حضورم در ایستگاه ناسا ،زمین را در تاریکی مطلق می دیدم. ولی هشت نقطه از زمین همیشه نورانی بود. و دیگر اینکه مدام و بلا انقطاع در آسمان بدون وجود کوچکترین فرکانسی،صدای اذان می آمد. وقتی به زمین برگشتم. موقعیت جغرافیایی هشت نقطه نورانی را با دقیق ترین دستگاه های مکان یاب بررسی کردیم. و آن هشت نقطه نورانی عبارت بود از : مکه. مدینه . قبرستان بقیع . کربلا.سامرا.کاظمین.نجف.مشهد. من هیچ راهی جز فرود آوردن سر تعظیم و تسلیم در مقابل اسلام و شیعه نداشتم برچسبها:
برچسبها: نوشته شده در تاريخ جمعه 7 آذر 1393برچسب:مستند،مستندهای سیاسی،مستندهای علمی،مستندهای آخرالزمانی،مستند سرا،بانک مستند سیاسی, توسط کانون توحید
سلام آقاجان.........................................الهی همیشه شاد ببینمت. شنیده ایم رفته اید بیمارستان برای یک عمل مختصر! گفته اندالحمدلله عمل خوب بوده آقاجان! خود شما مصاحبه کرده اید و گفته اید مردم نگران نباشند! آقاجان! حتی عمل مختصر موفقیت آمیز شما هم دلهره می اندازد توی دل ما. تو را به خدا حواستان به خودتان باشد. آقاجان! ازهمین الان می شودحدس زدکه شبکه های بیگانه ازاین خبرعمل شما چه شایعه هایی که نمی سازند! گوش ما به این شایعه ها بدهکار نیست اما چند دقیقه خوابیدن شما روی تخت بیمارستان، دل خیلی ها را از صنعا تا ضاحیه و از تهران تا سامرا، می لرزاند! آقاجان! اگر می شود فردا یا پس فردا مثل همیشه یک سخنرانی مقتدرانه بکنید تا دلمان یک کم با دیدنتان آرام بگیرد. ارادتمند شما
فرمانده نفس بند بیاید ونبینم یک لحظه ی کم دردوالم یاکه غمت را گفتند عمل سخت نبودست ولیکن سخت است که رنجور ببینم بدنت را بابای عزیزم ،پدر ملت ایران سخت است نبودن،نشنیدن سخنت را کوری دوچشمان سیه بخت بداندیش که الله قوت به شما دادوسلامت بدنت را نذری دلم یک صلوات است ودعایی یاحضرت صاحب بده صحت پدرم را
برچسبها: نوشته شده در تاريخ سه شنبه 18 شهريور 1393برچسب:شادی رهبر,قربان رهبر,سربازرهبر,ارادتمندرهبر,فرمانده من خامنه ای,مریضی آقا, توسط کانون توحید
تقدیم به ساحت مقام عظمای ولایت: فرمانده،بميرم وشما بر روی این تخت نباشى
درمان که تو باشی همگی بیماریم ما جمع فدایی شما بسیاریم ما را به ملاقات شما گر خوانند سر را به ملاقات شما می آریم.
برچسبها: نوشته شده در تاريخ سه شنبه 18 شهريور 1393برچسب:عمل رهبر,سلامتی رهبر,فدایی رهبر,سلامتی فرمانده,ملاقات رهبر,درمان رهبرمعظم, توسط کانون توحید
داستانی کوتاه و قشنگ مردی داشت در جنگلهای آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دایم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی، تورفتگی شکمش کاملا به چشم میزد داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که دردرون چاه اژدهایی عریض وطویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند.مرد داشت به راهی برای نجات ازدست شیر واژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا میآیند و همزمان دارند طناب رامیخورند ومیبلعند.مرد که خیلی ترسیده بودبا شتاب فراوان داشت طناب راتکان میدادتاموشهاسقوط کنندامافایدهایی نداشت وازشدت تکان دادن طناب داشت بادیوارهی چاه برخوردمیکردکه ناگهان دیدبدنش باچیزنرمی برخوردکرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید. خواب ناراحت کنندهای بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب میکرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است: شیری که دنبالت میکرد ملک الموت(عزراییل) بوده... چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است... طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است... وموش سفیدوسیاهی که طناب رامیخوردندهمان شب وروزند که عمرتورامیگیرند. مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟ گفت:عسل همان دنیاست که ازلذت وشیرینی آن مرگ وآخرت رافراموش کردهای. بار الها از فتنههای دنیا به تو پناه میبریم و حسن خاتمه را نصیب ما بفرما... برچسبها: نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 مرداد 1393برچسب:تعبیرخواب,مرگ ودنیا,عاقبت بخیری,شیرینی دنیا,گذشتن عمرانسان,, توسط کانون توحید
دراین شبها که به اسمان مینگریم گویی بغضی کهنه در گلوی مهتاب تو را فریاد میزندتویی که دروانفسای این دنیا ازهمه غریبتربوده ای.تویی که با سکوتت عشق را به اتشکشیدی وخاک راتا به ابد باغربت اغشته نمودی. درتنهاییت خدای را به دیدگان نمناکمانبه تماشا کشاندی و در یادمان اینگونه نگاشتی : هر که عاشقتر، دلش آشفته تر.چه فقیرانه نگاهم به جاده دوخته شده است که مبادا روزی از مقابل دیدگانم بگذری ومنازدیدارت جا بمانم . شب را به امید رویایت میگذرانم و روز را به امید شنیدن صدایت،چه حقیقت تلخ و شیرینی است .چه ظلمت و روشنایی وجودم را تسخیر نموده است اگرمعبود تنهایی بر نمیگزید بی شک تو را معبود دل خویش می دانستم و از قربانی چشم و دل در راهت دریغ نمیکردم.
دوست دارم آنی شوم که خریدارم شوی که حتی اگر روزی قدمهایم به چمن جنت رسیدباز هم غلام روسیاه تو باشم دلم سرسپرده ات شد.تقصیرمن نیست که این چنین عاشقانهفریادت میزنم که باید دامن خدای رابگیری که چرا شیدایی را درچشمان تو خلاصه نمود.برای تمام تنهایی حریم پاکت دلم میسوزد.هر گاه که تن سپردم به گوش دادن تمام زمزمههای دل خسته ام،نامی به جزحسن بن علی نشنیدم،نامی که هرگزنتوانستم نامی درکنارآن بگنجانم .
|
|